رویینرویین، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

رویین

تولد يكسالگي رويين

    تولد تولد تولدت مبارك     مبارك مبارك تولدت مبارك                                                           بيا شمارو فوت كن تا 100 سال زنده باشي                              &n...
25 آبان 1390

ني ني هاي آبان

ديروز  24 آبان از ساعت 4 تا 8 تولد دسته جمعي بچه هاي يكساله آبان در سرزمين عجايب تيراژه برگذار شد من و رويين و مامي ترانه و خاله مگي رفتيم جاتون خالي خيلي خوش گذشت بعد از مراسم هم كارت بازي به بچه ها دادن و آقا رويين كلي با بازي ها حال كرد فقط جاي بابا فرهاد خييييييييييلي خالي بود آخه همه ني ني ها با باباشون بودن اینم کارت دعوتمون (عكس ها آماده بشن ميزارم) ...
25 آبان 1390

وقتي بابا نيست

من و رويين اين روزا خيلي كسليم  آخه بابا فرهاد از 17 آبان سفر كاري رفته و 29 آبان بر ميگرده البته ديشب بابا فرهاد رو ديديم و با هم صحبت كرديم و بابا فرهاد ديد كه رويين خان داره قابلمه هارو از تو كابينت ميريزه بيرون و كلي هم با، بابا خنديديم ولي فايده نداره من و رويين دوست داشتيم بابا فرهاد از تو لب تاب بياد بيرون ولي نمي شه آخه بابا فرهاد رفته چين خييييييييييييييلي دوره ماااااااااااااا ناراحتييييييييييييييييييييم زوووووووووووووووود بيااااااااااا   ...
23 آبان 1390

تولد رويين زنبوري

( اين قسمت چند روزي زمان ميره تا كامل بشه ) گيفت مهموناي رويين  اینم عکس ٥٠ در ٦٠ رویین زنبوری که با گیفتا تو مهمونی آقای عکاس برامون فرستاد ...
17 آبان 1390

كارت دعوت

اينم كارت دعوت تولد آقا رويين زنبوري    تمام تزيينات تولد رويين توسط شركت توتو انجام شده و آدرس توتو  رو ميتونيد از پيوندهاي روزانه برداريد. ...
11 آبان 1390

عكسهاي آتليه 90/06/26

ما اووووووووومديم با عكسهاي اصلي آتليه رويين كه 90/06/26 انداخته بود. البته اين هفته 5 شنبه 90/08/05 هم با رويين و برديا به مناسبت يك سالگي رويين ميريم آتليه فكر كنم اين دفعه چون عكاسي آشناست زود عكسامون و بده   ...
2 آبان 1390

بابا سلام با هم حرف بزنيم؟

بابا سلام با هم حرف بزنيم؟ 4 ساله كه بودم فكر ميكردم پدرم هر كاري رو مي تونه انجام بده. 5 ساله كه بودم فكر ميكردم پدر خيلي چيزها رو مي دونه. 6 ساله كه بودم فكر مي كردم پدرم از همه پدر هاباهوشتره . 8 ساله كه شدم، گفنم پدرم همه چيز رو هم نمي دونه. 10 ساله كه شدم با خودم گفتم! اون موقع ها كه پدرم بچه بود همه چيز با حالا فرق داشت. 14 ساله كه بودم گفتم: زياد حرف هاي پدرمو تحويل نگيرم اون خيلي ... 16 ساله كه شدم ديدم خيلي نصيحت مي كنه گفتم باز اون گوش مفتي گير آورده. 18 ساله كه شدم واي خداي من باز گير داده به رفتار و گفتار و لباس پوشيدنم همين طور بيخودي به آدم گير ميده 25 ساله كه شدم ديدم كه بايد ازش بپرسم، زيرا چيزهاي زيادي ...
27 مهر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رویین می باشد